شعری بسیار زیبا از افشین مقدم
لاف نمی زنم من، باج به تو نمی دم
شیر اگه رام شه ، تاج به تو نمی دم
باج به تو نمی دم ، که بَرده داری کنی
برهنه ای نمی خواد ، تو پرده داری کنی
اگرچه تیر ِ ناشی، خراش ِ یک ناخُنه
کوزه ای که بشکنه، آب و تلف می کنه
رو گنج ِ دسترنجم صد مار ِ خفته دارم
با هر درختم صلیب، دار ِ نهفته دارم
برای کشتی ِ من ، تو نا خدا نیستی
بُت بودی و شکستی، دیدم خدا نیستی
برابری نمی خوای ، برادری نمی خوام
باج به تو نمی دم به جنگ ِ با تو می یام